انیمه صورتی 💕💖
عکسای کیوت صورتی💗🌸
عکسای کیوت صورتی💗🌸
سلام من نویسنده جدیدم 🖐️
معصومه هستم تقریباً ۱۲ سالمه و میرم هفتم و رنگ مورد علاقه ام آبی آسمونی هست و خیلی خوشحالم نویسنده این وبلاگ شدم❤️
وای سرم گیج میرفت 😖
دقت کردم دیدم توی بیمارستانم 🏥
ایزابل با گریه گفت 😢
یه دقیقه نبودم سکته کردی 😰
وای یعنی سکته کردم 🤨
گفتم هاننننننننن 😳
ایزابل گفت آره بیمارستانی 😭
از زبان ایزابل :
رفتم یه دقیقه ماه تاریک رو پیدا کنم خواهر عزیزم سکته کرد
دیگه تنهاش نمیذارم
از زبان پرستار :
خانم اینجا بیمارستانه نه خونه وقت تازه ملاقات هم تموم شده
از زبان ایزابلا : اهههههههههههه دعوا نکنین ده همش دعوا 😡
از زبان ایزابل : باشه فقط بخاطر آبجی بزرگه 😊
و با یه لبخند پر از نفرت رفت 😶
در رو یه جوری کوبید که گوشای ناشنوا ها هم شنیدش 😦
پرستار با مهربونی گفت : عزیزم شما هم بخواب 🤗
منم گفتم چشم و خوابیدم 💤
خواب دیدم بچه شدم ده سالم بود ایزابل تازه به دنیا اومده
بود من گفتم اسمشو بذارن ایزابل 😆
بعد یهو از خواب پریدم بهم سرم وصل بود 🙁
یاد ماموریت افتادم 😱
ای وایییییییییییییی ایشالا بمیرم 😵
رفتم مرخصی گرفتم 😅
خیالم راحت شد 😁
رفتم دوباره خوابیدم 😴
خواب دیدم که دارم میرم کلاس اول 🏫
موهامو خرگوشی کرده بودم 🐇
لباسمو پوشیده بودم 🧥🧦🥾
که ...
از زبان نویسنده :چه انتظاری داری 🤨 ادامه فردا اوکی اوکی نشدی بای بای با دمپایی گلی میام به خوابت 🥿
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
https://abalbaloo.ir/quiz/443928
🦋 عکس انیمه ی درخواستی شما رو میذارم 🦋
🦋 برای مثال 🦋
🦋 شینوبو کوچو 🦋
🦋وایولت اور گاردن 🦋
🦋 ماکیا 🦋
🦋 نزکو کامادو 🦋
🦋 یور برایر 🦋
🦋 آنیا فورجر 🦋
🦋 و ...... 🦋
🦋 🦋
🦋
🦋
بچه ی همسایه بود وای 😑
رفتم خوابیدم🛌🏻
صبح پاشدم تخم مرغ درست کردم رفتم سر کار 🍳🏃🏻♀️
بعد کار اومدم خونه و دوش گرفتم 🛀🏻
از حموم اومدم و گفتم کاش ایزابل اینجا بود 😔
تا اینکه یهو صدای در اومد 😰
در رو باز کردم ایزابل بود 😳
اونو دعوت کردم تو امروز ماموریت نداشتم 😁
و چون جایی نداشت بمونه شب پیش من موند 🤗
خواهر عزیزم پیش منه فردا صبح رفتم خرید 🛍
برگشتم ایزابل رفته بود و یه نامه و یه کادو رومیزی بود 🧾🎁
از طرف ایزابل بود نوشته بود ممنون بابات پذیرایی 😄
این برای بهترین خواهر بزرگه دنیا آبجی ایزابلا 😊
اشکم در اومده بود در کادو رو باز کردم 😢
وای همون کیمونو ای که مامان گفت میده بهم👘
با یه جا کلیدی که دکمشون فشار دادم 💢
صدای لالایی مامان و من و ایزابل می اومد ❕
گریم گرفته بود گفتم ببخشیدددددددددد ب ب ببخشیییییییییییییییییییییییییید ببخشییییییییییییییییددد دددددددددددد ببخشیددددد خوابم برد و ........
_____________________________________________________
ببخشید دیر شد فردا قسمت بعد رو میذارم 😊 بای بای
1_یه روز توی قطار بودم دیدم یه پیرزنه میگه کجا قبول شدی دانشگاه گفتم کرمان گفت گرگان گفتم کرمان گفت کجای گرگان منم نخواستم صدامو بلند کنم گفتم باشه گرگان گفت پس هی نگو کرمان کرمان خاک توی اون سرت 😑
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
2_یه بنده ی خدا به خدا میگه آیا حقیقت دارد که شما زمین را در شش روز و خورشيد را در روز چهارم آفریدی خدا گفت بله اون موقع فرشته گفت اگه شما خورشيد را در در روز چهارم آفریدی از کجا فهمیدید چهار روز گذشته خدا گفت تو فقط زر نزن تا ننداختمت توی جهنم 🤣
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
3_ دخترا یه سوال فنی وقتی موهاتون رو دم اسبی میکنید سرعتتون زیاد میشه ؟ 😳
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
4_یه دختره میگه تو خوشگلی ؟
تو پولداری ؟
تو خوش تیپی ؟
منو نداری مفت نمی ازی خاک تو سرت 😅
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
5_دنیا ارزششو نداره خودتونو اذیت نکنید😞
بجاش بقیه رو اذیت کنید یک حالی میده 😎
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
6_یه داداشه به خواهرش میگه یه خبر خوب و یک خبر بد دارم اول این که ممکنه من بمیرم خواهرش میگه خب این عالیه خبر بد چیه 😂
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
7_یه مازاراتی دیدم اینقدر خوشگل بود پولامو جمع کنم آژانس بگیرم دوباره بیام ببینمش 😔
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋💎💎🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
🦋همین بود امید وارم خوشتون اومده باشه 🦋
اسم :کیتی بلک بری
_________________________
رنگ مورد علاقه :آبی _ سفید
_________________________
سن : ۱۶ سال
_________________________
اسم :کتی بلک بری
_________________________
رنگ مورد علاقه : قهوهای
_________________________
سن : ۱۶
_________________________
خواهر دوقلوی کیتی
_________________________
اسم : اما رابرتسون
_________________________
رنگ مورد علاقه :قرمز _ سفید
_________________________
سن : ۱۵ سال
_________________________
بهترین دوست کتی و کیتی
_________________________
اسم : ماریا سانیکو
_________________________
رنگ مورد علاقه:مشکی
_________________________
سن : ۱۷ سال دوست کتی و کیتی
_________________________
داستان دربارهی دختری است که با دوستانش و خواهرش به مسافرت رفته اند و روز بعد به دریا رفته اند تا اینکه اتفاقی ناگهانی می افتد و .............